بالگروهheli team, helicopter teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از نیروهای مجهز به تجهیزات رزمی که با استفاده از بالگرد ترابری میشوند
گروه رویارویی با پیشامدهای رایانهایcomputer incident response team, cyber incident response teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از تحلیلگران امنیت رایانه که بهمنظور مهار و ریشهکنی و بازیابی آسیبهای ناشی از پیشامدهای امنیت رایانه گردهم آمده باشند اختـ . گروه روپر CIRT متـ . گروه رویارویی با پیشامدهای امنیت رایانهای computer security incident response team, CSIRT مرکز رویارویی با پیشامدهای رایانهای
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
گروه بازبینی باندchecker teamواژههای مصوب فرهنگستانگروه مسئول نگهداری علائم باند یا خزشراه یا پیشگاه
تنیلغتنامه دهخداتنی . [ ت َ ] (ص نسبی )بمعنی جسمانی است . (برهان ). منسوب به تن چنانکه در تنانی گذشت ، یعنی جسمانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). دارای جسم و جسمانی و مادی . (ناظم الاطباء). پهلوی تنیک . از: تن + ی (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || در تداول ، اَبَوینی . پدری و مادری . مقابل نات
دانستنیلغتنامه دهخدادانستنی . [ ن ِت َ ] (ص لیاقت ) درخور دانستن . سزاوار دانستن . زیبای معرفت : اما یک نکته معلوم تو نیست و آن دانستنی است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336). و چند نکت دیگر بود سخت دانستنی . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir
در گذاشتنیلغتنامه دهخدادر گذاشتنی . [ دَ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) عفو کردنی . قابل عفو و بخشایش . قابل اغماض .- نادرگذاشتنی ؛ غیر قابل عفو. غیر قابل اغماض . اغماض ناپذیر. بخشایش ناپذیر: در حلم و ترحم به منزلتی بود چنانکه یک سال به غزنین آمد از خراسان تقصیرها پیدا آمد و گناه
درخواستنیلغتنامه دهخدادرخواستنی . [ دَ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) قابل درخواست . درخورطلب . تقاضا و تمنا کردنی . طلب کردنی : بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید و مواضعه بنویسد و آنچه درخواستنی است ، درخواهد. (تاریخ بیه
درساختنیلغتنامه دهخدادرساختنی . [دَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور سازش و ساختن : ایزد چو نصیب من چنین کرددر ساختنی است با چنین درد.نظامی .
درنشستنیلغتنامه دهخدادرنشستنی . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) هر چیز لایق سواری . (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که «برنشستنی » باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است .