تهازولغتنامه دهخداتهازؤ. [ ت َ زُءْ ] (ع مص ) سخریه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
تحجولغتنامه دهخداتحجؤ. [ ت َ ح َج ْ ج ُءْ ] (ع مص ) لازم گرفتن چیزی . || چنگ درزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || شاد گردیدن . || بخیلی کردن به کسی یا چیزی . || مولع و حریص شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحزولغتنامه دهخداتحزو. [ ت َ ح َزْ زُوْ ] (ع مص ) فال گویی کردن و خبر دادن از غیب . (ناظم الاطباء). تحزی . رجوع به تحزی شود.
تهجولغتنامه دهخداتهجؤ. [ ت َ هََ ج ْ ج ُءْ ] (ع مص ) هجا کردن حروف را، مثل تهجی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هجا کردن حروف و هجی نمودن . (ناظم الاطباء).
تهزولغتنامه دهخداتهزؤ. [ ت َ هََ زْ زُءْ ] (ع مص ) فسوس کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : السراب یهزاء بالقوم و یتهزاء بهم . (اقرب الموارد).
تحاجیلغتنامه دهخداتحاجی . [ ت َ ](ع مص ) با هم چیستان گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).