تهنیت کردنلغتنامه دهخداتهنیت کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهنیت دادن . تهنیت گفتن . مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن . (ناظم الاطباء) : برپای خاست و تهنیت کرد و دیناری و دستارچه ای باده ٔ پیروزه نگین سخت بزرگ بر انگشتری نشانده بدست خواجه احمد حسن داد. (تاریخ بیهقی چ ادی
تحنثلغتنامه دهخداتحنث . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عبادت کردن شبهای چند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). تعبد. (اقرب الموارد). مثل تحنف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حدیث : کان یخلو بغار حراء فیتحنث ُ فیه . || از گناه حذر
تحنطلغتنامه دهخداتحنط. [ ت َح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) حنوط بر خویشتن بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوش بوی شدن مرده به حنوط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تَحَنَّطَ؛ جُعِل علیه الحنوط و منه ُ: و قد حسر عن فخذیه و هو یتحنط؛ ای یستعمل الحنوط فی ثیابه عند خروجه الی ال
تحنیطلغتنامه دهخداتحنیط. [ ت َ ] (ع مص ) حنوط پاشیدن بر مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). حنوط کردن مرده را. با چیز خوشبو معطر کردن . (فرهنگ نظام ). بر مرده حنوط نهادن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : بعد از تحنیط و تکفین با جمعی از اصحاب اهل ثقه و اع
تهنیتلغتنامه دهخداتهنیت . [ ت َ ی َ ](ع مص ) مبارکباد گفتن . (غیاث اللغات ). تهنیة. (آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش . (ناظم الاطباء). شادباش . (فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است . (از غیاث اللغات ) : نامه ها
تهنیدلغتنامه دهخداتهنید. [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . || درنگ نمودن : ماهند تهنیداً؛ دروغ نگفت یا درنگ ننمود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دل کسی ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). به عشق خود مبتلا کردن زن ، کسی را از نرمی و ملاطفت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازناظم الاطبا
تهنیت ساختنلغتنامه دهخداتهنیت ساختن . [ ت َ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) تهنیت گفتن . مبارکباد گفتن . مراسم تهنیت برپای داشتن : بزرگان بر او تهنیت ساختندبه آن سربزرگی سر افراختند. نظامی (از آنندراج ).رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
تهنیت گفتنلغتنامه دهخداتهنیت گفتن . [ ت َ ی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن . تهنیت کردن .تهنیت دادن . (ناظم الاطباء) : خرچنگ تهنیت حیات باقی ایشان [ ماهیان ] بگفت . (کلیله و دمنه ).دیهیم و تخت ، تهنیت تختگاه گفت آمد به حکم شه چو به دارالقرار تخت
تهنیت دادنلغتنامه دهخداتهنیت دادن . [ ت َ ی َ دَ ] (مص مرکب ) تهنیت گفتن . مبارکباد گفتن : صائبا چون دهمت تهنیت نوروزی کز تو نوروز کند کسب جهان افروزی . صائب (از آنندراج ).تهنیت فتح چون دهم که گرفتی قلعه ٔ بهمان کس و حصار فلان را.<br
تهنیت گویانلغتنامه دهخداتهنیت گویان . [ ت َ ی َ ] (ق مرکب ) در حال مبارکباد گفتن : که پندارم نگار سروبالادر این دم تهنیت گویان درآید. سعدی .رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
تهنیتلغتنامه دهخداتهنیت . [ ت َ ی َ ](ع مص ) مبارکباد گفتن . (غیاث اللغات ). تهنیة. (آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش . (ناظم الاطباء). شادباش . (فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است . (از غیاث اللغات ) : نامه ها
تهنیتلغتنامه دهخداتهنیت . [ ت َ ی َ ](ع مص ) مبارکباد گفتن . (غیاث اللغات ). تهنیة. (آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش . (ناظم الاطباء). شادباش . (فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است . (از غیاث اللغات ) : نامه ها