تهیدنلغتنامه دهخداتهیدن . [ ت َ / ت ِ دَ ] (مص ) خالی شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 302 شود.
تهدینلغتنامه دهخداتهدین . [ ت َ ] (ع مص ) خوشنود کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راضی کردن . (از اقرب الموارد). || آرام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرام دادن کودک را. یقال : هدنت الصبی تهدیناً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مشغول کردن زن کودک را به سخن . (منتهی ال
تعدینلغتنامه دهخداتعدین . [ ت َ ] (ع مص ) شکافتن زمین را به کلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر شدن شکم آبخور از آب . (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نیرو دادن زمین و کشت را به سرگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ال
تهادنلغتنامه دهخداتهادن . [ ت َ دُ ] (ع مص ) راست ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || درست و راست شدن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تصالح قوم . (از اقرب الموارد).
ستهیدنلغتنامه دهخداستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معاندت . (منتهی الارب ) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که
استهیدنلغتنامه دهخدااستهیدن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . ستیهیدن . (رشیدی ). استیزیدن . ستیزیدن . ستیزه کردن . (مؤید الفضلاء) (برهان ). لجاج کردن . (سروری ).
برتهیدنلغتنامه دهخدابرتهیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن روی زمین . || خراب کردن و پایمال کردن . || مغلوب کردن . || توده کردن . (ناظم الاطباء).
بستهیدنلغتنامه دهخدابستهیدن . [ ب ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه و لجاج کردن : ممارات ؛ با کسی بستهیدن . مجادله . منازعه . لجاج . تماری ؛ با یکدیگر بستهیدن . (زوزنی ) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی . بوشعیب .