توافدلغتنامه دهخداتوافد. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم بجای شدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) : توافدوا علیه ؛ بمعنی قدموا و وردوا. (از اقرب الموارد).
توفدلغتنامه دهخداتوفد. [ ت َ وَف ْ ف ُ ] (ع مص ) برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر یکدیگر پیشی گرفتن پرنده و شتر. (از اقرب الموارد).
توفیدلغتنامه دهخداتوفید. [ ت َ ] (ع مص ) وفد فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به وفد شود.
باهملغتنامه دهخداباهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا : خوبان چو بهم گرمی بازار فروشندباهم بنشینند و خریدار فروشند. عرفی .الفة؛ باهم آمیخت