توخملغتنامه دهخداتوخم . [ ت َ وَخ ْ خ ُ ] (ع مص ) ناگوارد آمدن . (تاج المصادربیهقی ). گران و ناگوارد گشتن طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تخوملغتنامه دهخداتخوم . [ ت َ ] (ع اِ) واحد تُخوم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به تُخوم شود.
تخوملغتنامه دهخداتخوم . [ ت ُ ] (ع اِ) نشان و حد فاصل میان دو زمین . (منتهی الارب ). حد. (المنجد). ج ِ تَخْم و تُخْم . فواصل میان دو زمین از نشانه ها و حدود. (از اقرب الموارد). نشان ها و حدود میان دو زمین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مؤنث است . ج ، تُخوم (علی اللفظ)، تُخُم . (از منتهی الارب
طخوملغتنامه دهخداطخوم . [ طُ ] (ع اِ) حد فاصل میان دوزمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرحد. مرادف تخوم .
متوخملغتنامه دهخدامتوخم . [ م ُ ت َ وَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) گران و ناگوار گردنده مثل طعام و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناگوارد شده و تخمه شده و ناتندرست . (ناظم الاطباء). و رجوع به توخم شود.
تخملغتنامه دهخداتخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه و بزر هر چیز. (ناظم الاطباء). پهلوی «توهم » و «تم » (بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تلفظ شمال غربی از ایرانی باس
متوخملغتنامه دهخدامتوخم . [ م ُ ت َ وَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) گران و ناگوار گردنده مثل طعام و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناگوارد شده و تخمه شده و ناتندرست . (ناظم الاطباء). و رجوع به توخم شود.
مستوخملغتنامه دهخدامستوخم . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) کسی که گران و ناگوار یابد طعام و جز آن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استیخام شود.