خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توسط
/tavassot/
معنی
۱. میانه واقع شدن؛ میان دو یا چند چیز واقع شدن؛ میانجی شدن.
۲. (اسم مصدر) میانجیگری.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] میانهروی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. میانجیگری، وساطت
۲. میانجیگری کردن، وساطت کردن
۳. ازطریق، وسیله
برابر فارسی
بدست، به دست، میان ج
دیکشنری
by
-
جستوجوی دقیق
-
توسط
لغتنامه دهخدا
توسط. [ ت َ وَس ْ س ُ] (ع مص ) میانجی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میانجی گری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمل وساطت انجام دادن میان قوم . (از اقرب الموارد). واسطه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در میان چیزی شدن . (تاج المصادر...
-
توسط
واژگان مترادف و متضاد
۱. میانجیگری، وساطت ۲. میانجیگری کردن، وساطت کردن ۳. ازطریق، وسیله
-
توسط
فرهنگ واژههای سره
بدست، به دست، میان ج
-
توسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavassot ۱. میانه واقع شدن؛ میان دو یا چند چیز واقع شدن؛ میانجی شدن.۲. (اسم مصدر) میانجیگری.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] میانهروی.
-
توسط
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میان دو یا چند چیز واقع شدن ، در میان نشستن . 2 - میانجی شدن میان دو یا چند تن . 3 - (اِمص .) میانجی گری ، وساطت .
-
توسط
دیکشنری عربی به فارسی
ميانگي , حد وسط , اندازه متوسط
-
توسط
دیکشنری فارسی به انگلیسی
by
-
توسط
دیکشنری فارسی به عربی
عن طريق , لکل
-
توسط
دیکشنری عربی به فارسی
پادر مياني کردن , ميانجي گري کردن , ميانجي شدن , ميانه گيري کردن , وساطت کردن , شفاعت کردن , مياني , وسطي , واقع درميان , غير مستقيم , پابميان گذاردن , درميان واقع شدن
-
واژههای مشابه
-
care of ..., c/o, aux bons soins de... (fr.)
توسطِ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] عبارتی که در قسمت نشانی گیرنده نوشته میشود و نشان میدهد که مرسولۀ پُستی باید به شخصی تحویل شود که نامش بعد از آن کلمه در نشانی آمده است
-
مراقب توسط ديگران
علوم اجتماعی
family placement, foster care
-
توسط کردن
لغتنامه دهخدا
توسط کردن . [ ت َ وَس ْ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میانگی کردن . میانجی شدن . وساطت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یکی از وزرا به زیردستان رحمت آوردی واصلاح همگنان را به خیر توسط کردی . (گلستان سعدی ).
-
توسط کردن
واژگان مترادف و متضاد
وساطت کردن، میانجیگری، واسطه شدن، وسیله شدن
-
توسط ارکستر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
orchestral