توسفلغتنامه دهخداتوسف . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) پوست چیزی واشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پوست از چیزی واشدن . (زوزنی ). پوست از سر ریش بازشدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تقشقش و تقشر پوست . (از اقرب الموارد). || وسف پیدا شدن در شتر، یا در فراخی رسیدن شتر و فربه گردیدن آن . ||
توصیفلغتنامه دهخداتوصیف . [ ت َ ] (ع مص ) نیک صفت کردن . (آنندراج ). وصف و بیان حال . (ناظم الاطباء). وصف کردن . نشانی دادن . نشان گفتن . پیرایه گفتن . ستودن . ستایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توصیفmodification 2, attribution 2واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی در نحو، ناظر بر وابستگی ساختاری یک واحد دستوری به واحدی دیگر
تمثيلدیکشنری عربی به فارسیمنش نمايي , توصيف صفات اختصاصي , توصيف شخصيت , نمايش , نمايندگي , تمثال , نماينده , اراءه
همکنشگانشناسیinteractomicsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهروشهایی که برای تفکیک و خالصسازی و توصیف صفات اختصاصی پروتئینها و شناسایی و توصیف مولکولی برهمکنشهای آنها بر دیگر پروتئینهای یاخته به کار میرود
توصیفلغتنامه دهخداتوصیف . [ ت َ ] (ع مص ) نیک صفت کردن . (آنندراج ). وصف و بیان حال . (ناظم الاطباء). وصف کردن . نشانی دادن . نشان گفتن . پیرایه گفتن . ستودن . ستایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توصیفmodification 2, attribution 2واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی در نحو، ناظر بر وابستگی ساختاری یک واحد دستوری به واحدی دیگر
توصیفلغتنامه دهخداتوصیف . [ ت َ ] (ع مص ) نیک صفت کردن . (آنندراج ). وصف و بیان حال . (ناظم الاطباء). وصف کردن . نشانی دادن . نشان گفتن . پیرایه گفتن . ستودن . ستایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توصیفmodification 2, attribution 2واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی در نحو، ناظر بر وابستگی ساختاری یک واحد دستوری به واحدی دیگر