ترق ترقلغتنامه دهخداترق ترق . [ ت ِ رِ ت ِ رِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز تیر سقف آنگاه که شروع به شکستن کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکایت آواز برخورد دو چیز عموماً.
طریق طریقلغتنامه دهخداطریق طریق . [ طِرْ ری طِرْ ری ] (ع صوت مرکب ) بجای طرقواکه فعل امر است استعمال کنند. رجوع به طرقوا شود.
دست گسستنلغتنامه دهخدادست گسستن . [ دَ گ ُ س َ ت َ ] (مص مرکب ) جدا شدن . || جدا کردن . بازکردن . دور داشتن : چو دستت ز هر حیلتی درگسست حلال است بردن به شمشیر دست . سعدی .- دست از دامن کسی گسستن ؛ دور داشتن و ره