تذیللغتنامه دهخداتذیل . [ ت َ ذَی ْ ی ُ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گستاخی کردن و میل نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گستاخی کردن در کلام بدون احتشام . (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). || سایه افکندن شاخ . (منتهی الار
تذییللغتنامه دهخداتذییل . [ت َذْ ] (ع مص ) درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را دامن چیزی کردن . (آنندراج ). || نوشتن در ذیل صحیفه علاوه بر آنچه در آن هست . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) آنچه پس از تمام کردن کتابی در تکمیل یا توضیح آن نو
تذییلفرهنگ فارسی عمید۱. ذیل دادن؛ ذیلنویسی کردن؛ نوشتن مطلبی در پایین صفحۀ کتاب.۲. [قدیمی] دامندار کردن؛ جامه را درازدامن کردن.
غدائرلغتنامه دهخداغدائر. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غدیرة.گیسوان بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل . (معلقه ٔ امروءالقیس ).معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب . <p cl
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت عروةبن زید الخیل الطائی . راویة من راویات الشعر. روی شعر ابیها عروة فی یوم محجن و کان فارساً شاعراً شهد القادسیة و شهد صفین مع علی بن ابی طالب . و هو قوله :بنی عامر هل تعرفون اذا غداابومکنف قد شدّ عقدالدوائربجیش تضل البلق فی حجراته <br
سامریلغتنامه دهخداسامری . [ م ِ ] (اِخ ) نام او موسی بن ظفر ، قریب و مهتر موسی علیه السلام بود و او گوساله ای زرین مرصع بجواهر ساخته ، و خاک نعل براق جبرئیل علیه السلام که در روز غرق فرعون بدست آورده بودند در اندرون آن در دمیده هر چه بانگی که ملایم گاو است از او برآمده ؛ پس گفت آنچه گفت و بدین