تفرقعلغتنامه دهخداتفرقع. [ ت َ ف َ ق ُ ] (ع مص ) تَرَک از انگشتان بیامدن . (زوزنی ). بانگ آمدن از انگشتان بخمانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انقباض . (اقرب الموارد).
تفرقةلغتنامه دهخداتفرقة. [ ت َ رِ ق َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (دهار) پراکنده شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراکنده و جدا جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدایی . پراکندگی . (ناظم الاطباء).
ذعاریرلغتنامه دهخداذعاریر. [ ذَ ] (ع اِ) ذعاریر انف ؛ آب سبزگونه که از بینی فرودآید. و تفرقوا ذعاریر بقذان ؛ ای تفرقوا شعاریر بُقذّان او بقندحرة ای متفرقین مثل الذباب .
ذعاذعلغتنامه دهخداذعاذع . [ ذَ ذِ ] (ع اِ) ذعاذِع نخل ؛ بلایه ها از خرمابن و ردی ّ آن . || تفرّقوا ذعاذِع ؛ پراکنده شدند اینجا آنجا.
بذرلغتنامه دهخدابذر. [ ب َ ذَ / ب ِ ذَ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان ، یقال تفرقوا شذر بذر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تقضقضلغتنامه دهخداتقضقض . [ ت َ ق َ ق ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفرق و تکسر: رمیت رأسه علی القوم فتقضقضوا؛ ای انکسروا و تفرقوا. (اقرب الموارد).
قردحمةلغتنامه دهخداقردحمة. [ ق ِ / ق َ دَ م َ ] (ع ص ) متفرق و پریشان . گویند: ذهبوا بقردحمة و ذهبوا القردحمة؛ ای تفرقوا. || و گویند: صرحت بقردحمة؛ یعنی واضح و آشکار گردید قضیه بعدِ التباس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
لَا تَتَفَرَّقُواْفرهنگ واژگان قرآنگروه گروه نشويد - متفرق نشوید (از فرق به معناي جدا کردن چيزي از چيز ديگر است ، به طوري که از يکديگر متمايز شوند.)