تُرَاوِدُفرهنگ واژگان قرآندرخواست کامجويي مي کند-خلاف اراده طرف مقابل را اراده مي کند(در اصل از کلمه رود به معناي تردد و آمد و شد کردن به آرامي است )
تراوضلغتنامه دهخداتراوض . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تراوض در کالا؛ اختلاف و خصومت در آن . (اقرب الموارد). تراوض در بیع و شری ؛ تجاذب و کشمکش در آن ، و آن چنانست که بین دو معامله گر در امر فزونی و کمی جاری میشود. (المنجد). تجاذب در بیع بزیادی و نقصان . (متن اللغة). || تناظرگروهی در کاری . (المنجد). ||
طراوتلغتنامه دهخداطراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال م
دماللغتنامه دهخدادمال . [ دُ / دُم ْ ما ] (اِ) زردآبی که از قرحه و ریش تراود. (آنندراج ). || دم و دنبال . (ناظم الاطباء).
شیرابهفرهنگ فارسی معین(بِ یا بَ) (اِ.) 1 - مایعی که در ساقة بعضی از گیاهان وجود دارد و گاهی بیرون می تراود. 2 - شیرة خشخاش .
حجرالرشحلغتنامه دهخداحجرالرشح . [ ح َ ج َ رُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) سنگی است که خوی گونه ای از وی تراود و در حره ٔ سلیم یافت شود.
پستاندارفرهنگ فارسی عمیدهر جاندار که بچه بزاید، بچۀ خود را شیر بدهد، خونگرم و دارای ستون فقرات باشد. مادۀ آنها در پستانها غدههایی دارند که شیر از آنها میتراود.