تکافولغتنامه دهخداتکافؤ. [ ت َ ف ُءْ ](ع مص ) با یکدیگر برابر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برابر شدن و برابر ایستادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). با همدیگر برابر شدن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از اقرب الموارد): والمسلمین تتکافاء دماؤهم ؛ ای تتساوی فی الدیة و القصاص لافضل لشریف
کافی نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کافی نبودن، کم آوردن، کم داشتن، مجهز نبودن، نیاز داشتن کم بودن، تکافو نکردن کم آوردن، باکمبود مواجهشدن، کفگیر بهتهِ دیگ خوردن، بهروغنسوزی افتادن
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، برد کافی (لازم) را نداشتن، ضعیف بودن بههدف نخوردن (اصابتنکردن)، منحرف شدن ازکار افتادن، خراب شدن نقصان یافتن بیفایده بودن سر دواندن، برآورد
تکافولغتنامه دهخداتکافؤ. [ ت َ ف ُءْ ](ع مص ) با یکدیگر برابر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برابر شدن و برابر ایستادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). با همدیگر برابر شدن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از اقرب الموارد): والمسلمین تتکافاء دماؤهم ؛ ای تتساوی فی الدیة و القصاص لافضل لشریف
تکافولغتنامه دهخداتکافؤ. [ ت َ ف ُءْ ](ع مص ) با یکدیگر برابر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برابر شدن و برابر ایستادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). با همدیگر برابر شدن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از اقرب الموارد): والمسلمین تتکافاء دماؤهم ؛ ای تتساوی فی الدیة و القصاص لافضل لشریف