تکعیبلغتنامه دهخداتکعیب . [ ت َ ] (ع مص ) نارپستان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نو برآمدن و بلند شدن پستان دختر و نارپستان شدن آن . (منتهی الارب ). نارپستان شدن و بلند شدن پستان دختر. (آنندراج ). برآمدن پستان دختر. (از اقرب الموارد). || چهارگوشه ساختن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط
تکعیبفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چهارگوشه ساختن چیزی . 2 - پر کردن ظرف . 3 - عددی را به توان سه رسانیدن .
تقحیبلغتنامه دهخداتقحیب . [ ت َ ] (ع مص ) سرفه زده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به قحب و قحبة شود.
تقعیبلغتنامه دهخداتقعیب . [ ت َ ] (ع مص ) قبه دار شدن سم اسب مانا به قعب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ). به تک رسانیدن سخن را و به مغ سخن رسیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تقعیر سخن ؛ یعنی بیرون آوردن
تکحیبلغتنامه دهخداتکحیب . [ت َ ] (ع مص ) غوره برآوردن رز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : کحب الکرم اذا ظهر کحبه او کثر حبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ برآمدغوره ٔ آن رز و بسیار شد دانه ٔ آن . (ناظم الاطباء).
ثقبلغتنامه دهخداثقب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی انصاری است . بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زُبیر. وی در غزوه ٔ احد شهادت یافت واو واقف به انساب انصار بود. رجوع به ثقف ... شود.
تضلیعلغتنامه دهخداتضلیع. [ ت َ ] (ع مص ) بر هیئت پهلو نقش کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). نگارین کردن جامه را به شکل اضلاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || (اصطلاح علم ریاضی و نجوم ) پهلو کردن است و معنی او آن است که مکعب داری و همی خواهی که آن عدد دانی که از او بجای آمد چون او
چهارگوشهلغتنامه دهخداچهارگوشه . [ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که چهار خط از چهار جانب آن درآید و از تقاطع چهار زاویه سازد. هرچیز که چهار زاویه داشته باشد. مربع. اُجُم . تَکعیب ؛ چهارگوشه ساختن چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ مر
مکعبلغتنامه دهخدامکعب . [ م ُ ک َع ْ ع َ ] (ع ص ، اِ) چهارگوشه کرده شده . (غیاث ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (از تعریفات جرجانی ). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد او شش مربع تا د
بلند شدنلغتنامه دهخدابلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گرفتن . اِحزِئلال . ارتفاع . ارتقاء. استشزار. استعلاء. اًسنام . اشتراف . اشراف . اعتلاء. اًناقة. تبارک . تعالی . خَب
کیفیتلغتنامه دهخداکیفیت . [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. (غیاث ). صفت و چگونگی . (ناظم الاطباء). چگونگی . چونی . (فرهنگ فارسی معین ) : کیفیت به پارسی چگو