تکیدنلغتنامه دهخداتکیدن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) جنبیدن و دویدن و پوییدن و تاختن . (ناظم الاطباء) : تا ز عدم گرد فنا برنخاست می تک و می تاز که میدان تراست . نظامی .|| لاغر شدن . کمی لاغر شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکیدگی و
تکیدنفرهنگ فارسی عمید۱. دویدن؛ تاختن: ◻︎ تا ز عدم گرد فنا برنخاست / میتک و میتاز که میدان تو راست (نظامی۱: ۱۶).۲. پوییدن.۳. جنبیدن.
تکیدنلغتنامه دهخداتکیدن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) جنبیدن و دویدن و پوییدن و تاختن . (ناظم الاطباء) : تا ز عدم گرد فنا برنخاست می تک و می تاز که میدان تراست . نظامی .|| لاغر شدن . کمی لاغر شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکیدگی و
تکیدنفرهنگ فارسی عمید۱. دویدن؛ تاختن: ◻︎ تا ز عدم گرد فنا برنخاست / میتک و میتاز که میدان تو راست (نظامی۱: ۱۶).۲. پوییدن.۳. جنبیدن.
چادرتکیدنلغتنامه دهخداچادرتکیدن . [ دَ / دُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خیمه برپا کردن . از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). چادر تکانیدن .
متکیدنلغتنامه دهخدامتکیدن . [ م ُ دَ ] (مص ) شکایت کردن و لندلند کردن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
تکیدنلغتنامه دهخداتکیدن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) جنبیدن و دویدن و پوییدن و تاختن . (ناظم الاطباء) : تا ز عدم گرد فنا برنخاست می تک و می تاز که میدان تراست . نظامی .|| لاغر شدن . کمی لاغر شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکیدگی و
تکیدنفرهنگ فارسی عمید۱. دویدن؛ تاختن: ◻︎ تا ز عدم گرد فنا برنخاست / میتک و میتاز که میدان تو راست (نظامی۱: ۱۶).۲. پوییدن.۳. جنبیدن.