تکییفلغتنامه دهخداتکییف . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد).
ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرو عدوائی . صحابی است از مردم قریش . او با دو برادر خویش درک غزوه ٔ بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه ٔ شهادت رسید.
ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی است . و او در خیبر یا در احد بشهادت رسید و بعضی نام او را ثقب گفته اند.
ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ / ث َ ق َ ] (ع مص ) دانستن . دریافتن . یافتن . || گرفتن بزودی . || زیرک و سبک و چالاک گردیدن . || ثفافت . || غالب آمدن در دانائی . || ظفر یافتن و رسیدن . || راست کردن نیزه .