لغتنامه دهخدا
تیمیم . [ ت َ ] (ع مص ) قصدکرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قصد کردن و اراده نمودن . یقال : یممته بالرمح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی راتیمم دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیمم دادن ، نماز و عبادت را. (منتهی الارب ). تیمم کردن برای نماز