تخ تخلغتنامه دهخداتخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (صوت ) در زبان شیرخوارگان ، از دهان بیرون کن ! از دهان بیرون کن ! آوازیست که به شیرخوارگان بیرون کردن چیزی را از دهان خواهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخ تخلغتنامه دهخداتخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که ماکیان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
ثخبلغتنامه دهخداثخب . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است به نجد بنی کلاب را و نزدیک آن کوه کان زر و کان مهره ٔ سپید است .
ثخبلغتنامه دهخداثخب . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است به نجد بنی کلاب را و نزدیک آن کوه کان زر و کان مهره ٔ سپید است .
موثخلغتنامه دهخداموثخ . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ع ص ) مرد سست اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). موثوخ الخلق . (منتهی الارب ).