خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثدی
/se(a)dy, sadā/
معنی
پستان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث َ دا ] (ع مص ) بزرگ پستان شدن . || تر کردن . || تر گردیدن .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] (ع اِ) پستان مرد و زن . || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم را ضرع . (غیاث اللغة). ج ، اَثد، ثُدی ّ، ثِدی ّ.- امثال :تجوع الحُرّة ولاتأکل ثدییها . ...
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث ِ دی ی ] (ع اِ) ج ِ ثَدی .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث ُ دَی ْ ی َ ](اِخ ) بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است . (مراصد الاطلاع ).
-
ثدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] se(a)dy, sadā پستان.
-
ثدی
فرهنگ فارسی معین
(ثَ یاثِ یا ثَ دا) [ ع . ] (اِ.) پستان .
-
واژههای همآوا
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی ٔ. [ ص َ ] (ع ص ) فلان ٌ صاغرٌ صَدی ٌٔ؛ یعنی او را ننگ و ناکسی لازم است . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص َ دا ] (ع اِ) انعکاس آواز در کوه و گنبد و جز آن . بنات جبل . بنت الجبل . رجوع به صدا شود. || نوعی از ماهی سیاه دراز. || مرد لطیف تن . || تن آدمی بعد از مرگ او. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). تن مرده . (مهذب الاسماء). رجوع به صدا شود. || دماغ ...
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَ ] (اِخ ) نام شمشیر ابوموسی اشعری است . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) آبی است . نام آبی است در شعر ورقةبن نوفل . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) ابن عجلان بن وهب الباهلی ، مکنّی به ابوامامة. وی صحابی است و در صفین با علی بوده و در شام سکونت جست و بحمص به سال 81 هَ . ق . درگذشت و او آخر کس از صحابه است که بشام بمرد. وی را در صحیحین 250 حدیث است . (الاعلام زرکلی ص 430...
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) نام اسپی است . (منتهی الارب ).
-
سدی
لغتنامه دهخدا
سدی . [ ] (اِ) بستیباج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
سدی
لغتنامه دهخدا
سدی . [ س َ دا ] (ع اِ) تار جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلاف لحمه . (اقرب الموارد). تار. (زمخشری ). رشته ها و نخ های دراز افقی کشیده ٔ نسیجی مقابل لحمه که نخ های کوتاه عمودی گونه ٔ منسوجی بود. (یادداشت مؤلف ). || تری شب . (منتهی الارب ). الندی...