تراملغتنامه دهخداترام . [ ت َ ] (ع اِ) این کلمه بعلت مهجور بودن وزن و الفاظ کلمه ٔ «تراموای » در زبان عرب ، در فرهنگستان پادشاهی مصر بجای تراموای پذیرفته شده است . رجوع به نشوء اللغة و رجوع به تراموای شود.
ترامفرهنگ فارسی عمیدنقطههای ریز یا درشت تشکیلدهندۀ عکسهای سیاهوسفید که براساس اندازۀ خود، موجب پیدایش نقاط تیره و روشن میشوند.
انثراملغتنامه دهخداانثرام . [ اِ ث ِ ] (ع مص ) اثرم گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اثرم گردیدن ، یعنی شکسته شدن دندان از بن و فرو ریختن دندان از بیماری . (آنندراج ). دندان پیشین بیوفتیدن . (تاج المصادر بیهقی ).