ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است . || خاقانی آنرا بمعنی غش مشک آورده است
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) سرزنش کردن . نکوهیدن بر گناه . || ثرب مریض ؛ برکندن جامه ٔ بیمار.
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ رِ ] (اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است . (مراصد الاطلاع ).
یثربلغتنامه دهخدایثرب . [ ی َ رِ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ حضرت رسول است . به نام نخستین اقامت کننده ٔ در آن یثرب بن قانیة از نژاد سام بن نوح نامیده اند. اما در تعیین مکان آن اختلاف است . بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ای از مدینه است و بنا بقول
تربلغتنامه دهخداترب . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در ذکر بلاد خوزستان آرد: ترب از اقلیم سیم است و شهر کوچک است و گرمسیر، بر کنار دریا افتاده است چنانکه جزر و مد ماهیان را در خشکی اندازد و قوت ایشان از آن بود و مردمش قوی هیکل و درازبالا و صاحب قوت و سیاه چهره باشند. باغستان بسیار دارد، نارنج و تر
تربلغتنامه دهخداترب . [ ت َ ] (اِ) حیلت و زباندانی . (صحاح الفرس ). مکر و حیله و زرق و تزویر و گزاف و زبان آوری . (برهان ). مکر و حیله و گزاف و تزویر. (فرهنگ جهانگیری ). حیله و مکر و فریب و تزویر و فصاحت و زبان آوری . (ناظم الاطباء). حیله و زبان آوری . (انجمن آرا) (آنندراج ). زرق و حیله و مک
باریطونلغتنامه دهخداباریطون . (معرب ، اِ) پرده ٔ پس از مراق و بالای ثرب و آن حاوی همه ٔ احشاء باشد. غشاء بعد مراق و فوق ثرب . صفاق . (بحر الجواهر). پوشش شکم ، پوست است و عضله هاست و دو حجاب است : یکی بدرونست و مماس معده و روده هاست و آن را بتازی المطبق بالامعاء گویند و دیگر بیرون تر است و آن را
حثربلغتنامه دهخداحثرب . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گیاهی است که در زمین نرم روید. یا گیاهی است که جز در زمین هموار سخت و بی سنگ نروید. || آب سطبر. || چربش باقی مانده در بن دیگ . (منتهی الارب ).
مثربلغتنامه دهخدامثرب . [ م ُ ث َرْ رَ ] (ع ص ) سرزنش کرده شده و نکوهیده بر گناه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نکوهیده . (ناظم الاطباء). || درهم آمیخته و شوریده . || ویران شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مثربلغتنامه دهخدامثرب . [ م ُ ث َرْرِ ] (ع ص ) مفسد در حیص و بیص اندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفسد و بهم زننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود. || درنوردنده و طی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که می پیچد و درمی نوردد. (ناظم الاطباء). || سرزنش کننده
مثربلغتنامه دهخدامثرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سرزنش کننده و نکوهنده کسی را بر گناه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود. || مرد کم عطا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد کم عطا و لئیم . (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || قوچ اخته ٔ بسیار فربه . (ناظم ا