پوشچنگار وارویشی تیروئیدanaplastic carcinoma of thyroid gland, undifferentiated carcinoma of thyroid gland, anaplastic thyroid carcinomaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشچنگار تیروئید که یاختههای غیرعادی و بسیار متنوع آن ممکن است سالها خاموش بمانند و ناگهان تهاجم خود را آغاز کنند متـ . پوشچنگار وارویشی سپردیس
پیترودلغتنامه دهخداپیترود. (اِخ ) نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی ).
چترودلغتنامه دهخداچترود. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 54هزارگزی شمال کرمان بر سر راه فرعی کرمان به راور واقع شده . جلگه و معتدل است و 3000 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ح
چترودلغتنامه دهخداچترود. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از بلوک سرآسیاب کرمان که در نزدیکی هوتک و هشت فرسخی شمال شرقی کرمان واقع میباشد. جائی خوش آب و هواست ، باغات مشجر زیاد دارد و انگور و انارش بخوبی ممتاز است . آب این قریه از دو رشته قنات و از چشمه ای است که از کوه جا
ترؤدلغتنامه دهخداترؤد. [ ت َ رَءْ ءُ ] (ع مص ) بحرکت آمدن و وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحرکت آمدن باد و به چپ و راست متمایل شدن آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برخاستن ، پس لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سایه افکندن و
مهریهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، مهر، شیربها، کابین جهیزیه نفقه، خرجی، مستمری، کمک هزینه، مقرری صداق، میراث زوجه ارث، سهم اولاد، ارثپدری، ثروت موروثی، میراث، ترکه، مردهریگ، موصیبه، وراثت یادگار اجدادی حقوق طبیعی و ذاتی ◄ وجود حق رجوعازهبه، بازپیدایی در وراثت مرور زمان موقوفه
وراثتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ثت، بهارثگذاری ارث، ارثیه، ترکه، میراث، مردهریگ، ماترک، باقیمانده، ارثومیراث، مالالارث، درآمد متروکات انحصار وراثت، بازپیدایی در وراثت صداق، میراث زوجه سهم اولاد، ارث پدری، ثروت موروثی، موصیبه یادگار اجدادی حقوق یا املاک انتقالیدر زمان حیات: موقوفه، هبه، انتقالملک▲ دارایی
ثروتلغتنامه دهخداثروت . [ ث َرْ وَ ] (ع اِ) ثراء. دارائی . توانگری . کثرت مال . مال . مکنت . نعمت . دولت . هستی . ذروت : با کرم او الف که هیچ ندارددر سرش اکنون هوای ثروت شین است . انوری .اسلاف او در ایام آل سامان به ثروت تمام و حرم
ثروتدیکشنری فارسی به انگلیسیaffluence, asset, fortune, gold, lucre, mammon, means, money, possessions, resources, riches, richness, silver, wealth
ثروتلغتنامه دهخداثروت . [ ث َرْ وَ ] (ع اِ) ثراء. دارائی . توانگری . کثرت مال . مال . مکنت . نعمت . دولت . هستی . ذروت : با کرم او الف که هیچ ندارددر سرش اکنون هوای ثروت شین است . انوری .اسلاف او در ایام آل سامان به ثروت تمام و حرم