ثنائیلغتنامه دهخداثنائی . [ ث َ ] (اِخ ) حسین بن عنایت (خواجه ...) یکی از شعرای ایران . او در عهد سلاطین صفوی ملازمت خدمت ابراهیم میرزا داشت و دارای دیوانی است و بیت ذیل او راست :زمان بی مهر و گیتی دشمن و دلدار مستغنی مرا بر آرزوهای ثنائی خنده می آید.(قاموس الاعلا
ثنائیلغتنامه دهخداثنائی . [ث َ ] (اِخ ) شاعری از مردم ایران و او را منظومه ای است بنام باغ ارم و شاید همان ثنائی سابق الذکر است .
ثنائیلغتنامه دهخداثنائی . [ ث َ ] (اِخ ) نام دو تن از شعرای عثمانی است یکی از آن دو از مردم مغنیسا است که ملازمت خدمت شهزاده سلطان مصطفی میکرد و سپس در معیت سلطان مصطفی به آماسیه رفت و او را بر کتاب المقصود فی التصریف امام اعظم شرحی است و این بیت او راست :خط رخساری غمندن اولدم اول سنگین دل
ثنائیلغتنامه دهخداثنائی . [ ث َ ] (ص نسبی ) لفظ دوحرفی (؟) (غیاث اللغة). || دندان ثنائی . هر دو دندان پیشین . (غیاث اللغة).
ثنأالغتنامه دهخداثنأا. [ ث َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولانا...) وی یکی از علماء هندوستان بود که در حدود سال 946 هَ . ق . قضای پاتیپات به وی محول شد. او راست : تفسیری بنام تفسیر مظهری . و کتاب السیف المسلول و بعض مؤلفات دیگر. (قاموس الاعلام ).
تناءلغتنامه دهخداتناء. [ ت ُن ْ ناءْ ] (ع اِ) ج ِتانی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دهداران . (مهذب الاسماء). و رجوع به تانی ٔ شود.
تنائیلغتنامه دهخداتنائی . [ ت َ ] (ع مص ) دور شدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تنگایلغتنامه دهخداتنگای . [ ت َ ] (اِ) تنگی و ضیق و جای تنگ و دره ٔ کوه . || گور و قبر. || عالم . || کالبد آدمی . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری و تنگنای شود.
تنگالغتنامه دهخداتنگا. [ ت ُ ] (اِخ ) یا جزایر آمی . از مجمعالجزایر پلی نزی و مرکز آن نوکوآلوفا می باشد که 63900 تن سکنه دارد و تحت الحمایه ٔ دولت انگلستان است .
ثنائيدیکشنری عربی به فارسیدوطرفه , دوجانبه , متقارن الطرفين , دوکناري , دودويي , دوتايي , همزاد , دو واحدي
ثنائیةلغتنامه دهخداثنائیة. [ ث ُ ئی ی َ ] (ع ص نسبی ) در نزد علماء منطق قسمی از قضیه ٔ حملیه باشد که بیان آن در ذکر معنی کلمه ٔ حمل بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
حسین ثنائیلغتنامه دهخداحسین ثنائی . [ ح ُ س َ ن ِ ث َ ] (اِخ ) مشهدی که در کلمه ٔ ثنائی در همین لغت نامه یاد شده است . در هدیة العارفین ج 1 ص 319 و 320در دو جلد یاد شده . نخستین را استاد فیض هندی د
ثنائیةلغتنامه دهخداثنائیة. [ ث ُ ئی ی َ ] (ع ص نسبی ) در نزد علماء منطق قسمی از قضیه ٔ حملیه باشد که بیان آن در ذکر معنی کلمه ٔ حمل بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
حسین ثنائیلغتنامه دهخداحسین ثنائی . [ ح ُ س َ ن ِ ث َ ] (اِخ ) مشهدی که در کلمه ٔ ثنائی در همین لغت نامه یاد شده است . در هدیة العارفین ج 1 ص 319 و 320در دو جلد یاد شده . نخستین را استاد فیض هندی د
استثنائیلغتنامه دهخدااستثنائی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استثناء. || (اصطلاح منطق ) در علم منطق قسمی از اقسام قیاس باشد که شرح آن بنحو کامل در ذکر معنی لفظ قیاس گفته آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ). قیاس استثنائی ...آن بود که نتیجه یا نقیض نتیجه در مقدماتش مذکور بود بالفعل . و آن از شرطیات توان
استثنائیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - کسی که هوش زیادی دارد. 2 - کودن ، کم ذهن . 3 - بی - مانند، بی همتا.