خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جابلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جابلق
لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ] (اِخ ) از قرای تربت حیدریه . خانوار و زارع بخصوص ندارد و جزئی زراعتی آنجا میشود مدار شربش به آب قنات است و زراعت آنجا را زارعین قریه ٔ ریور میکنند. حصاربند و سکنه ندارد. جدید النسق است . (مرآت البلدان ج 4 ص 20).
-
جابلق
لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ب َ ] (اِخ ) روستایی است به اصفهان و ذکر آن در تواریخ آمده . رجوع به معجم البلدان شود.
-
جابلق
لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است بمشرق برادر جابلص . (منتهی الارب ). جابلقا: دو شارستان اند یکی بمشرق و یکی بمغرب آنکه بمشرق است جابلق است و آنکه بمغرب است جابَلَس خوانند. (ترجمه ٔ بلعمی ). جابلق شهری است در اقصای مغرب : ابوروح از ضحاک از ابن عباس روا...
-
جستوجو در متن
-
جابلس
لغتنامه دهخدا
جابلس . [ ب َ ] (اِخ )جابلسا: دو شارستان اند یکی بمشرق و یکی بمغرب است آنکه بمشرق است جابلق است و آنکه بمغرب است جابَلَس خوانند. (ترجمه طبری بلعمی ). و رجوع به جابلسا شود.
-
جابرس
لغتنامه دهخدا
جابرس . [ ب َ ] (اِخ ) جابلسا: ایهاالناس لوطلبتم ابنا لنبیکم مابین جابرس الی جابلق لم تجدوه غیری و غیر اخی . (از خطبه ٔ امام حسن (ع ) بنقل از عیون الاخبار ج 2 ص 172). و رجوع به جابلسا شود.
-
تاقیل
لغتنامه دهخدا
تاقیل . (اِخ ) نام قومی است : ...که بدان ناحیه کسهااند بسیار، مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است (اند) و همیشه با ایشان شب و روز حرب ساخته باشند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). پس جبرئیل علیه ا...
-
تارس
لغتنامه دهخدا
تارس . [ ] (اِخ ) نام قومی است : علی علیه السلام گفت چرا چندین خلق را نوبت همی بایدداشتن ، آنجا پیغمبر علیه السلام گفت از جهت آن را که بدان ناحیه کسهااند بسیار مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است . (ترجمه ٔ تفسیر طبری...
-
تخمار
لغتنامه دهخدا
تخمار. [ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جابلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در چهل ونه هزارگزی شمال الیگودرز و کنار راه مالرو چهارشنبه به آب باریک قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 361 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آنجا غلات و لبنیات است و ش...
-
جاپلق
لغتنامه دهخدا
جاپلق . [ پ ِ ل َ ] (اِخ ) در لهجه ٔ اهالی این ناحیه تلفظ آن چنین است و مؤلف مرآت البلدان ازمعجم البلدان آرد که جاپلق ناحیه ای است از نواحی اصفهان و شهرت آن بخاطر جنگ بزرگیست که مابین قحطبةبن شیب و داودبن عمربن هبیره در ابتداء ظهور عباسیان بدانجا رو...
-
جرمیلک
لغتنامه دهخدا
جرمیلک . [ ج َ ل َ ] (اِ) به لغت کوهستانی و استانی (کذا) و جابلق اسم دوایی است که ترکان آنجا نبات آزار نامند. ماهیت آن ، بیخی است بسطبری انگشتی و طول آن زیاده بر شبری و طعم آن شیرین ورنگ ظاهر آن مایل بسیاهی و باطن آن سفید و با صلابت و ساق آن قریب بزر...
-
جابلقا
لغتنامه دهخدا
جابلقا. [ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) جابلق . نام شهری است بمشرق که از آنسوی آن آدمی نباشد. مقابل جابلصا و جابلص . با قاف بر وزن جابلسا شهری است بسرحد مشرق گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار کس پاسبانی میکنند و بعضی گویند شهری است در عالم مثال بجانب م...
-
جابلسا
لغتنامه دهخدا
جابلسا. [ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) جابَلس جابَرص . جابَرس جابَرصا. جابرسا. نام شهری است در جانب مغرب . گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار پاسبان نشسته اند و بعضی بجای لام رای قرشت آورده اند. گویند شهری است بطرف مغرب لیکن در عالم مثال ، چنانکه گفته ...
-
هورقلیا
لغتنامه دهخدا
هورقلیا. [ هَُ وَ ق ِ / ق َ / هََ وَ ق َ ] (اِ) ظاهراً از کلمه ٔ عبری «هبل قرنیم » گرفته شده که هبل به معنی هوای گرم و تنفس و بخار، و قرنیم به معنی درخشش و شعاع است و رویهم ترکیب به معنی تشعشع بخار است ... نخستین کسی که پس از اسلام این کلمه را استعما...