جاذبةلغتنامه دهخداجاذبة. [ ذِ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جاذب . شتر کم شیر: ناقة جاذبه ؛ یعنی شترماده ٔ کم شیر. || کشنده . رباینده . (منتهی الارب ): بر مثال مغناطیس به جاذبه ٔ قهر ایشان رابخود کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 35). || برگردان
زادبهلغتنامه دهخدازادبه . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از 25 تن ملوک حیره است که در ظرف 323سال و 11 ماه [ تا آغاز اسلام ] حکومت داشته اند. مؤلف مجمل التواریخ و القصص او را جز آنان شمرده که درملوک آل نص
جاذبيةدیکشنری عربی به فارسیکشش , جذب , جاذبه , کشندگي , گرايش , قوه جاذبه , تمايل , سنگيني , ثقل , جاذبه زمين , درجه کشش , وقار , اهميت , شدت , جديت , دشواري وضع
مجاذبةلغتنامه دهخدامجاذبة. [م ُ ذَ ب َ ] (ع مص ) با کسی نزاع کردن در کشیدن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). منازعت کردن . جِذاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منازعت کردن با هم درکشیدن چیزی . (آنندراج ). || برگردانیدن کسی را ازجای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || با یکدیگر چ