جازءلغتنامه دهخداجازء. [ زِءْ ] (ع ص ) کافی و بسنده : جازئک من رجل ؛ کافی و بسنده است تو را. (منتهی الارب ).
زازیلغتنامه دهخدازازی . (اِخ ) یحیی بن خزیمه زاری است که سمعانی در انساب با دو «ز» ضبط کرده است . رجوع به تاج العروس و معجم البلدان و زاز و زاری شود.
زاجیلغتنامه دهخدازاجی . (ع ص ) زاج . نعت فاعلی از زَجو. رجوع به زاج شود. || حقیر و اندک . (منتهی الارب ).
زیازیلغتنامه دهخدازیازی .[ زَ یا ] (ع اِ) در زیزاء بیاید. (آنندراج ). ج ِ زیزاءة. (ناظم الاطباء). رجوع به زیزاء و زیزاءة شود.