جاشولغتنامه دهخداجاشو. (اِ) ناویار. ملاح . این کلمه در نسب امیر هرموز در بدایع الازمان فی وقایع کرمان آمده است و چنین مینماید که جاشو چون لقبی به معنی امروزین یعنی ملاح ، از قدیم متداول بوده است : آنگاه که ملک قاوورد قصد تسخیر عمان میکند وبایستی سپاه او از دریا بگذرد به او گویند <span class="
جاشولغتنامه دهخداجاشو. (اِ) ناویار. ملاح . این کلمه در نسب امیر هرموز در بدایع الازمان فی وقایع کرمان آمده است و چنین مینماید که جاشو چون لقبی به معنی امروزین یعنی ملاح ، از قدیم متداول بوده است : آنگاه که ملک قاوورد قصد تسخیر عمان میکند وبایستی سپاه او از دریا بگذرد به او گویند <span class="
جاشولغتنامه دهخداجاشو. (اِ) ناویار. ملاح . این کلمه در نسب امیر هرموز در بدایع الازمان فی وقایع کرمان آمده است و چنین مینماید که جاشو چون لقبی به معنی امروزین یعنی ملاح ، از قدیم متداول بوده است : آنگاه که ملک قاوورد قصد تسخیر عمان میکند وبایستی سپاه او از دریا بگذرد به او گویند <span class="
جابهجاشوcommutantواژههای مصوب فرهنگستانبرای مجموعهای مفروض در یک جبر باناخ، مجموعة همة اعضایی از جبر باناخ که با همة اعضای آن مجموعه قابل جابهجایی باشند متـ . مرکزیساز centralizer