زاهللغتنامه دهخدازاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمر سکسکی محدث ، ثقه و از اهالی شام است . ابن حبان از وی نام برده و سعیدبن ابی هلال از او روایت دارد. (تاج العروس ).
زاهللغتنامه دهخدازاهل . [ هَِ ] (ع ص ) اسم فاعل از زهل بمعنی تباعد. (المنجد). || مجازاً غافل : و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل و از عناد روزگار زاهل . (جهانگشای جوینی ). || زاهل العقل ؛ مجازاً، ابله . آنکه کار از روی عقل نکند. || ثابت دل . مطمئن القلب . (اقرب الموار
زاحللغتنامه دهخدازاحل . [ ح ِ ] (ع ص ) کسی که دور و جدا افتد. || آنکه از مقام خویش افتاده باشد. || شتر که در رفتن از قطار عقب افتاده باشد. || آنکه مانده و خسته باشد. (اقرب الموارد).
جاحللغتنامه دهخداجاحل . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جَحْل .بر زمین زننده : جحَله ؛ بر زمین زد او را. (منتهی الارب ).
جاعللغتنامه دهخداجاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) دهنده . (منتهی الارب ). || گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهن
متجاعللغتنامه دهخدامتجاعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) کسی که مقرر می کند قیمت و ارزش و مواجب و وظیفه را. || گروهی که چیزی را در میان خود می گیرند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجاعل شود.
تجاعللغتنامه دهخداتجاعل . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) چیزی را در میان خودها گرفتن . (منتهی الارب ). چیزی را در میان خود گرفتن . (ناظم الاطباء). گرفتن چیزی میان خودشان . (قطر المحیط).
جاعللغتنامه دهخداجاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) دهنده . (منتهی الارب ). || گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهن