جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعةلغتنامه دهخداجامعة. [ م ِ ع َ ] (اِخ ) زیارت ... زیارت جامعه ٔ کبیره یکی از مهمترین و معتبرترین زیارات است که در تمام بقاع متبرکه خوانده میشود و از زیارات عمومی است که برای هریک از ائمه خوانده میشود. اهمیت این زیارت درمیان امامیه بحدی است که شرحهای مفصل و متعددی بر آن نوشته اند. از جمله آ
دولت قانونیde jure government, government de jureواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که براساس ضوابط قانونی شکل گرفته و جامعۀ جهانی آن را به رسمیت شناخته است
بهرۀ صلحpeace dividendواژههای مصوب فرهنگستانسودی که تصور میشد پس از پایان جنگ سرد براثر کاهش هزینههای مسابقۀ تسلیحاتی عاید جامعۀ جهانی شود
جهانداریglobal governanceواژههای مصوب فرهنگستاناتخاذ سیاستهای مناسب و سازوکارهای لازم برای حل مشکلات کلان جامعۀ جهانی هنگامی که مرجع مناسب بینالمللی وجود ندارد
فراماسونلغتنامه دهخدافراماسون . [ فْرا / ف ِ سُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) این کلمه در قرن سیزدهم میلادی به پیشه ورانی که با تیشه کار میکردند گفته می شد. (از دائرةالمعارف انگلیسی ). تیشه دار. هیزم شکن . || (اِخ ) از قرن سیزدهم به بعد به کسانی گفته شده که در حوزه های ساز
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه
جامعهsocietyواژههای مصوب فرهنگستانجماعتی (community) ساختمند از انسانها که از سنتها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
مجامعهلغتنامه دهخدامجامعه . [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع ِ] (ع اِمص ) مجامعة. رجوع به مجامعة و مجامعت شود.
غل جامعهلغتنامه دهخداغل جامعه . [ غ ُ / غ ُل ْ ل ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی غل که گردن و دست و دوپای در بند دارد. غل که گردن و دست و پای را ببندد. رجوع به غُل ّ شود.
اصطرلاب جامعهلغتنامه دهخدااصطرلاب جامعه . [ اُ طُ ب ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه