جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعةلغتنامه دهخداجامعة. [ م ِ ع َ ] (اِخ ) زیارت ... زیارت جامعه ٔ کبیره یکی از مهمترین و معتبرترین زیارات است که در تمام بقاع متبرکه خوانده میشود و از زیارات عمومی است که برای هریک از ائمه خوانده میشود. اهمیت این زیارت درمیان امامیه بحدی است که شرحهای مفصل و متعددی بر آن نوشته اند. از جمله آ
جامعه ٔ ملللغتنامه دهخداجامعه ٔ ملل . [ م ِ ع َ / ع ِ ی ِ م ِ ل َ ] (اِخ ) مؤسسه ای بود که پس از جنگ جهانی اول از اجتماع دول بمنظور تأمین صلح جهانی تأسیس شد. مؤلف حقوق بین الملل عمومی آرد: جامعه ٔ ملل مؤسسه ای بود از اجتماع عده ٔغیر محدودی از دول و مؤسساتی که
گذرنامة نانسنNonsen passportواژههای مصوب فرهنگستانمدرکی هویتی که بین سالهای 1922 تا 1938 از سوی جامعة ملل (League of Nations) برای پناهندگان صادر میشود
ژنولغتنامه دهخداژنو. [ ژِ ن ِوْ ] (اِخ ) نام شهری در سویس و کرسی بخشی به همین نام بر کنار دریاچه ٔ لِمان ، دارای 135000 تن سکنه . این شهر را دانشگاهی است که کالوَن بنا نهاده و نیز در آنجا مؤسسات بزرگی از قبیل موزه و کتابخانه ٔ عمومی و کارخانه های ساعت سازی
سازمان ملل متحدفرهنگ فارسی معین(نِ مِ لَ لِ مُ تَّ حِ) (اِمر.) سازمانی بین المللی که بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم برقرار شد و جانشین جامعة ملل گردید. ساختمان عمارت سازمان ملل در سال 1952 به اتمام رسید و اولین مجمع عمومی آن در نیویورک در سپتامبر 1952 تشکیل جلسه داد. منشور سازمان ملل متحد مرکب است از یک مقدمه ، 19 فصل و 111 ماده که
سارلغتنامه دهخداسار. (اِخ ) ناحیه ای است بین فرانسه و آلمان ، و محدود است از شمال و شمال غرب به فرانسه و از مشرق و جنوب و جنوب غرب به آلمان . به مساحت 2567 هزار گز مربع و با 987000 تن جمعیت . ثروت عظیم این سرزمین و وجود معاد
منحللغتنامه دهخدامنحل . [ م ُ ح َل ل ] (ع ص ) گشاده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). گره گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشته . گشاده . گشوده . از هم باز شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- منحل گردیدن ؛ از هم گشودن . ازهم گسیخته شدن : اگر در خیال جبال یک
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه
جامعهsocietyواژههای مصوب فرهنگستانجماعتی (community) ساختمند از انسانها که از سنتها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
مجامعهلغتنامه دهخدامجامعه . [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع ِ] (ع اِمص ) مجامعة. رجوع به مجامعة و مجامعت شود.
غل جامعهلغتنامه دهخداغل جامعه . [ غ ُ / غ ُل ْ ل ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی غل که گردن و دست و دوپای در بند دارد. غل که گردن و دست و پای را ببندد. رجوع به غُل ّ شود.
اصطرلاب جامعهلغتنامه دهخدااصطرلاب جامعه . [ اُ طُ ب ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه