جابزةلغتنامه دهخداجابزة. [ ب ِ زَ] (ع اِ) فرار. || سعی . (منتهی الارب ). دراقرب الموارد و تاج العروس این کلمه در «ج ب ز» بدین دو معنی نیامده اما در منتهی الارب ذیل «ج ء ب ز» آمده : جَأبزَ جَأبزة؛ گریخت . رجوع به جأبزه شود.
جابجالغتنامه دهخداجابجا. [ ب ِ] (ق مرکب ) فوراً. درحال . فی الفور. || (اِ) مکان بمکان . محل به محل . نقطه بنقطه : من شده چون عنکبوت از پی آن دربدربانگ کشیده چو سار از پی این جابجا. خاقانی .آن حکیم خارچین استاد بوددست میزدجابجا م
جابهجاییdisplacement 1واژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] سازوکاری دفاعی که در آن عاطفۀ فرد از تصور یا موضوعی خاص معطوف به تصور یا موضوعی دیگر میشود [فیزیک] هرگونه حرکت ذره یا جسم از یک نقطۀ فضا به نقطۀ دیگر
جابزةلغتنامه دهخداجابزة. [ ب ِ زَ] (ع اِ) فرار. || سعی . (منتهی الارب ). دراقرب الموارد و تاج العروس این کلمه در «ج ب ز» بدین دو معنی نیامده اما در منتهی الارب ذیل «ج ء ب ز» آمده : جَأبزَ جَأبزة؛ گریخت . رجوع به جأبزه شود.