جاپیامیmessage rackواژههای مصوب فرهنگستانتخته یا قفسة مخصوصی که پیامها را در داخل خانههای آن یا بر روی آن قرار میدهند یا به آن الصاق میکنند
زامیلغتنامه دهخدازامی . [ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به زام است که اکنون معرب آن «جام » مشهور است . سمعانی گوید: جمعی از فضلاء منسوب به زام میباشند . رجوع به انساب سمعانی و زام و جام شود.
زآمیلغتنامه دهخدازآمی . [ زُ می ی ] (ع ص نسبی ) از زآم (بمعنی مرگ ). قتّال . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به زآم و زأم شود.
جامگیفرهنگ فارسی عمیدپولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار میدهند؛ وظیفه؛ مستمری: ◻︎ زاین ده که نجاتنامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳: ۴۹۸).
جامگیلغتنامه دهخداجامگی . [ م َ /م ِ ] (ص نسبی ) راتب . وظیفه و آنچه به ملازم و نوکر و غلام دهند به جهت جامه بها. (برهان ). وظیفه و ماهیانه ای که به نوکر دهند و این مجاز است زیرا که در اصل به معنی بهای جامه و رخت است مرکب از جامه و یای نسبت . (آنندراج ). روزین