جایگاه سکانrudder post, stern post, stern frame 1واژههای مصوب فرهنگستانمحلی که از اتصال پاشنۀ شناور به سکان به وجود میآید
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
موشک سطحروsea-skimming missile, sea skimmerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک هدایتشوندۀ دریایی که پس از پرتاب، برای جلوگیری از شناسایی شدن، در نزدیک سطح آب حرکت میکند
قاب سکان 2stern frame 2واژههای مصوب فرهنگستاندر شناورهای قدیمی، قابی که دربرگیرندۀ جایگاه سکان بوده است
فضای پروانهpropeller aperture,propeller well, screw apertureواژههای مصوب فرهنگستانفضایی بین جایگاه سکان و جایگاه پروانه که پروانه در آن میچرخد
مهارۀ سکانrudder stops, rudderpost, stoppers, rudder bracket, deck-stop, rudder chockواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگیای بر روی سکان یا جایگاه سکان که مانع از چرخش سکان بیش از 38 درجه میشود
دنبالچة مازهkeel pieceواژههای مصوب فرهنگستانبخش انتهایی جایگاه سکان که پیشتر از جایگاه پروانه قرار دارد و کارکرد آن استحکام بخشی بیشتر به انتهای مازه است
قاب پروانهpropeller frameواژههای مصوب فرهنگستانچارچوبی که دربرگیرندۀ جایگاه سکان و طاقی پروانه و جایگاه پروانه و پاشنۀ چرخشی سکان (sole piece) است
جایگاهلغتنامه دهخداجایگاه . (اِ مرکب ) مکان استقرار. (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . مقام . منزل . هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. (ناظم الاطباء). جایگه . جای . محل . جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن . مَوقِع. مَعان . مَعدِن . (از تفلیسی ). مَسَکن . (ربن
جایگاهفرهنگ فارسی عمید۱. محل؛ مکان.۲. هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. [مجاز] مقام؛ مرتبه.۴. خانه؛ سرا؛ منزل.۵. لُژ.۶. [قدیمی، مجاز] فرصت؛ مجال: ◻︎ اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نمانَد مرا جایگاهِ درنگ (فردوسی: ۲/۴۰۱).۷. [قدیمی، مجاز] عوض؛ بدل.
جایگاهلغتنامه دهخداجایگاه . (اِ مرکب ) مکان استقرار. (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . مقام . منزل . هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. (ناظم الاطباء). جایگه . جای . محل . جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن . مَوقِع. مَعان . مَعدِن . (از تفلیسی ). مَسَکن . (ربن
خشم ناجایگاهلغتنامه دهخداخشم ناجایگاه . [ خ َ / خ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشم بیجا. خشم نابایست . (از یادداشت بخط مؤلف ).
رضوان جایگاهلغتنامه دهخدارضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای او در بهشت باد. (ناظم الاطباء).
نابجایگاهلغتنامه دهخدانابجایگاه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نابجا. نابجای . نه بجای خود. نامناسب . ناسزا. ناسزاوار.
نابرجایگاهلغتنامه دهخدانابرجایگاه . [ ب َ] (ص مرکب ) نابجا. نه بجا. بیمورد. بی جا. بی موقع. نامناسب : لعنت بر تو باد و بر خواجه ات و نفرین بر من باد و برین سؤال نابرجایگاه . (سندبادنامه ص 902). واجب است مکافات مساعی نامحمود و تحریضات نابرجا