جانماز آب کشیدنلغتنامه دهخداجانماز آب کشیدن . [ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه کنایه از زهد نمودن . طهارت و پرهیز نمودن . بدروغ زهد و ورع نمودن . خود را پیرو مرّ قوانین شرع نم
جانمازلغتنامه دهخداجانماز. [ ن َ ] (اِ مرکب ) مصلا. (بهار عجم ) (آنندراج ). || سجاده . پلاسی که مخصوص به نماز است و در وقت نماز گزاردن وی را گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. (ن
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
نماز گزاشتنلغتنامه دهخدانماز گزاشتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به جا آوردن نماز. نماز خواندن . (فرهنگ فارسی معین ). نماز گذاشتن .
جالغتنامه دهخداجا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف از آب و جای بلند و مر
نمازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (فقه) عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره و ذکر تسبیحات واجبئ است و پنج بار در شبانهروز به جا میآورند.۲. (اسم مصدر) پرستش؛ نیاز؛ سجود؛ ب
حجاج عابدلغتنامه دهخداحجاج عابد. [ ح َج ْ جا ج ِ ب ِ ] (اِخ ) محمدبن صالح تمیمی آرد: ابوعبداﷲاذان گوی مسجد بنی جدار گفت : جوانی بهمسایگی من آمد،هرگاه که اذان نماز و اقامه میگفتم چنان