زبرانلغتنامه دهخدازبران . [ زَ ب َ ] (اِخ ) ده کوچک گالش نشین ، از دهستان اشکور، پایین بخش رودسر از شهرستان لاهیجان است که در 64 کیلومتری جنوب رودسرو 28 کیلومتری جنوب خاوری سی پل قرار دارد. در تابستان چند خانوار گله دار در آن
زبرانلغتنامه دهخدازبران .[ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی است بجند . از آن ده است زیدبن عبداﷲ فقیه و زیاد بن میسور. (منتهی الارب ). از قریه های جند یمن است . (از تاج العروس ). زبران قریه ای است واقع بر پشته ای نزدیک به یمن . (از معجم البلدان ).
زبرگانلغتنامه دهخدازبرگان . [ زِ رِ ] (اِخ ) از بزرگان عهد ساسانیان معاصر خسرو انوشیروان . فردوسی و ثعالبی نام او را زروان ضبط کرده اند. آپروکوپیوس گوید: شاهنشاه به زبرگان امر داده بود از پی ماهبوذ برود و او را به حضور بیاورد، ماهبوذ بکار افواجی که زیرفرماندهی داشت سرگرم بود جواب داد که پس از ا
زبیریانلغتنامه دهخدازبیریان . [ زُ ب َ ] (اِخ ) منسوب به زبیر، طایفه ای به اصفهان از اولاد زبیربن مسکان جد یونس بن حبیب . رجوع به انساب سمعانی و زبیر (... بن حبیب بن زبیر) و زبیر (... بن مسکان ) شود. || اولاد و احفاد زبیربن عوام و مصعب بن زبیر. رجوع به تاریخ گزیده ص 84
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ] (اِخ ) انیس جبران . او راست : الفطن المصری . در این کتاب بحث از کشت انواع پنبه و آفات آن میکند. و در مصر بچاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ] (اِخ ) انیس جبران . او راست : الفطن المصری . در این کتاب بحث از کشت انواع پنبه و آفات آن میکند. و در مصر بچاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ج ِ ] (اِخ ) جبران خلیل جبران . وی یکی از ارکان صنعت ادب عربی و از مؤسسان انجمن «الرابطةالقلمیه »در نیویورک بود. او نویسنده و شاعر و نقاش متجددی بود که در بشری لبنان بسال 1883 م . بدنیا آمد و بسال 1931</s
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ج ُ] (ع مص ) مأخوذ از جَبْر عربی است که در فارسی بمعنی استدراک زیان وارده بکار میرود چنانکه گویند؛ برای جبران خسارت وارده باید مثل یا قیمت خسارتی که بر کسی وارد کرده بپردازد. و این کلمه را با مصادر شدن و کردن بکار میبرند چنانکه جبران شدن و جبران کردن بمعنی ترمیم شد
جبرانفرهنگ فارسی عمیدتلافی.⟨ جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ] (اِخ ) انیس جبران . او راست : الفطن المصری . در این کتاب بحث از کشت انواع پنبه و آفات آن میکند. و در مصر بچاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ج ِ ] (اِخ ) جبران خلیل جبران . وی یکی از ارکان صنعت ادب عربی و از مؤسسان انجمن «الرابطةالقلمیه »در نیویورک بود. او نویسنده و شاعر و نقاش متجددی بود که در بشری لبنان بسال 1883 م . بدنیا آمد و بسال 1931</s
جبرانلغتنامه دهخداجبران . [ ج ُ] (ع مص ) مأخوذ از جَبْر عربی است که در فارسی بمعنی استدراک زیان وارده بکار میرود چنانکه گویند؛ برای جبران خسارت وارده باید مثل یا قیمت خسارتی که بر کسی وارد کرده بپردازد. و این کلمه را با مصادر شدن و کردن بکار میبرند چنانکه جبران شدن و جبران کردن بمعنی ترمیم شد
جبرانفرهنگ فارسی عمیدتلافی.⟨ جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
اصل جبرانcompensation principleواژههای مصوب فرهنگستاناصل رفاهی که در آن تغییر در وضعیت اقتصادی بهشرطی سودمند است که سودبرندگان توانایی جبران خسارت زیاندیدگان را داشته باشند