جبروهلغتنامه دهخداجبروه . [ ج َ ب َ رَوْ وَ / ج َ رُوْ وَ ] (ع اِ) کبر. سرکشی . کبریاء. (منتهی الارب ).
زیبارولغتنامه دهخدازیبارو. (ص مرکب ) زیباروی . خوشروی و خوب صورت . (ناظم الاطباء). خوبروی . (آنندراج ) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی . نظامی .مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی . ن
همریختی جبرهاalgebra homomorphismواژههای مصوب فرهنگستانتبدیلی خطی از یک جبر به جبری دیگر که عمل ضرب را حفظ میکند