لغتنامه دهخدا
زبب . [ زَ ب َ ] (ع اِ) موی ریزه ٔ زرد. (منتهی الارب ). موی زرد خرد را میگویند. (ترجمه ٔ قاموس ). زغب . (قاموس ) (اقرب الموارد). موی ریزه ٔ زرد و زغب . (ناظم الاطباء). درازی و انبوهی موی مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در ما یعنی درانسان بسیاری موی در اوست . (ترجمه ٔ قا