خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذابیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذابیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jazzābiy[y]at گیرایی؛ دلربایی.
-
جستوجو در متن
-
کشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] ke(a)šāni جذابیت؛ گیرایی؛ کشش.
-
ابرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'abrad ۱. سردتر.۲. [مجاز] فاقد جذابیت و گیرایی؛ بیمزه.
-
عذوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عذوبَة] [قدیمی] 'ozubat ۱. گوارا بودن آب یا شراب؛ گوارا شدن.۲. [مجاز] زیبایی؛ جذابیت.
-
گیرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] girāy(')i ۱. گیرنده بودن؛ تاثیر؛ نفوذ.۲. حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد؛ جذابیت؛ فریبندگی.
-
مبتذل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobtazal ۱. چیزی که همهکس آن را دیده یا شنیده باشد؛ تکراری؛ فاقد جذابیت.۲. خوار و ناپسند.۳. [قدیمی] پیشپاافتاده؛ بیارج.
-
فروغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افروغ، فروز› foruq ۱. روشنی؛ پرتو.۲. [مجاز] رونق؛ جذابیت: ◻︎ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما / آبروی خوبی از چاه زنخدان شما (حافظ: ۴۰).
-
کشش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ke(a)šeš ۱. [مجاز] جذابیت.۲. کشیدن؛ حمل کردن.۳. (اسم) (فیزیک) نیرویی که بهوسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیهگاه خود وارد میشود.۴. [مجاز] تمایل عاطفی؛ گرایش.۵. [مجاز] ظرفیت پذیرش؛ تحمل.۶. امتداد دادن: کشش صدا.۷. [قدیمی، مجاز] تلاش.
-
جذبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جذبـَة] jazbe ۱. [جمع: جذبات] گیرایی؛ کشش؛ جذابیت: ◻︎ گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبهٴ عاشقی دگرگون (جامی۶: ۲۶۶).۲. [جمع: جذبات] (تصوف) حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بیخبر شده و بهسوی حق کشیده میشود؛ کشش غیبی.۳. [قدیمی]...