جرادینلغتنامه دهخداجرادین . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُردان به معنی نره ٔ ستور. (از منتهی الارب ). رجوع به جردان شود.
جراذینلغتنامه دهخداجراذین . [ ج َ ] (ع اِ) نوعی از خرما و واحد آن جِرذانة است . (از منتهی الارب ). نوعی خرما. (از متن اللغة).
زردینلغتنامه دهخدازردین . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه که در بخش نیر شهرستان یزد واقع است و 873 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
زردینلغتنامه دهخدازردین . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
پجردنلغتنامه دهخداپجردن . [ پ ِ ج ُ دَ] (مص ) در زبان عوام پرستاری و نهایت مواظبت کردن از روی مهربانی چیزی یا کسی را. پرستاری پیر و بیمار و طفل کردن . و اصل بجرمق زبان آذری ، این کلمه است .
جردونلغتنامه دهخداجردون . [ ] (ع اِ) ج ، جرادین ، به ذال معجمه نیز آمده ؛ نوعی موش بزرگ دشتی خار فرعون .