زراقلغتنامه دهخدازراق . [ زَرْ را ] (ع ص ) خداع . فریبنده . (از تاج العروس ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خداع . (ذیل اقرب الموارد). یقال : فلان زراق ؛ ای خداع . (اللسان از ذیل اقرب الموارد). صاحب نفاق و ریا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عشوه گر. شیاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) <sp
زیراکلغتنامه دهخدازیراک . (حرف ربطمرکب ) مخفف زیراکه . (آنندراج ). کلمه ٔ تعلیل یعنی زیراکه و از برای آنکه . (ناظم الاطباء). زیراکه . پهلوی «ازیراک ». زیرا. (فرهنگ فارسی معین ). زیراکه . از این راه که . بدین دلیل که . بدین سبب که . بدین جهت که . بدین علت که . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) <span cl
زیرچاقلغتنامه دهخدازیرچاق . (ص مرکب ) کمان کم زور را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). مقابل بالاچاق . (آنندراج ). || کنایه از کسی است که هر طور او را خواهند و هرچه به او بگویند یا بفرمایند فرمانبردار باشد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از
مصباحدیکشنری عربی به فارسیلا مپ چراغ برق , پياز گل , هر نوع برامدگي ياتورم شبيه پياز , جراغ , لا مپ , مشعل , چراغ قوه , مشعل دار کردن