جرثمیلغتنامه دهخداجرثمی . [ ج ُ ث ُ ] (اِخ ) شدیدبن قیس بن هانی بن جرثمة یزنی ، معروف بجرثمی . محدث است . وی از قیس بن حرث مرادی روایت کند و یزیدبن ابی حبیب از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
جرثمیلغتنامه دهخداجرثمی . [ ج ُ ث ُ ] (ص نسبی ) این کلمه نسبت است بجرثمه که او جد شدیدبن قیس بن هانی ... بوده است . (لباب الانساب ).
جراثیملغتنامه دهخداجراثیم . [ ج َ ] (ع اِ) جرثومة به معنی اصل و بن هرچیز. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جرثومه شود.
جرثملغتنامه دهخداجرثم . [ ج ُ ث ُ ] (اِخ ) موضعی یا آبی است مر بنی اسد را.(منتهی الارب ). نام آبی است از آن بنی اسد که بین قنان و ترمس قرار دارد. (از معجم البلدان ) : تبصرّ خلیلی هل تری من ظعائن تحملن بالعلیاء من قوم جرثم .زهیر (از معجم ال
جرثمةلغتنامه دهخداجرثمة. [ ج ُ ث ُ م َ ] (اِخ ) جدّ شدیدبن قیس بن هانی بن جرثمة الیزنی است . (از لباب الانساب ) (منتهی الارب ).
جرثمةلغتنامه دهخداجرثمة. [ ج ُ ث ُ م َ ] (ع اِ) اصل هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(متن اللغة). جُرثومَة (منتهی الارب ) (متن اللغة).