جرجمةلغتنامه دهخداجرجمة. [ ج َ ج َ م َ ] (ع مص ) نوشیدن . || خوردن چیزی . (منتهی الارب ). || افکندن . ویران کردن . بازنمودن بنا. (منتهی الارب ). بیفکندن . || جداکردن گوشت از استخوان . (منتهی الارب ).
تابع زیرجمعیsubadditive functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مانند f بهگونهای که بهازای هر y ، x در دامنۀ f(x+y) ≤ f(x) + f(y) ،f
زرزمیلغتنامه دهخدازرزمی . [ زَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرزم .... (سمعانی ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زرجامیلغتنامه دهخدازرجامی . [ زَ ] (اِ) نوعی از انگور باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بازنمودنلغتنامه دهخدابازنمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوباره نمودن . (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن : رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. س