جرغاتولغتنامه دهخداجرغاتو. [ ج َ ] (اِ) بمعنی جرعه ریز است و آن جامی باشد که با آن دارو و امثال آن در گلوی اطفال ریزند. (برهان ) (از آنندراج ). چکه ریز. قطره چکان . (یادداشت مؤلف ). جرغتو. (برهان ). و رجوع به جرعه ریز و جرغتو شود.
جرغتولغتنامه دهخداجرغتو.[ ج َ غ َ ] (اِ) به معنی جرغاتو است . به عربی بلبله گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرعه ریز. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جُرعَتو. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع بجرغاتو و جرعه ریز شود.
چرغوتایلغتنامه دهخداچرغوتای . [ چ َ ] (اِخ ) یکی از مردان مغول . رشیدی مؤلف جامعالتواریخ ، نام او را «جرغوتای » و «جیرغوتای » نیزضبط کرده است و نوشته است امیر قتلغشاه دختر این شخص را به زنی گرفته است . (تاریخ غازانی ص 37 و 38).