لغتنامه دهخدا
باجروان . [ ج َرْ ] (اِخ ) قریه ایست از دیار مصر در جزیره از اعمال بلیخ . (معجم البلدان ). || شهریست از نواحی باب الابواب نزدیک شیروان که عین الحیاة نزدیک آنست و گویند خضر از آن خورده است و گویند آن همان قریه است که موسی و خضر از مردم آن طعام خواستند. (معجم البلدان ) (مراصدال