جزءیدیکشنری فارسی به عربیاحشاء , اسمي , اندفاع , بيع بالمفرد , تافه , جزيي , خطف , دقيقة , صغير , عرضي , غير اساسي , قليلا , لايدرک , مبهم
ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود