جزء 2details/ detailواژههای مصوب فرهنگستاندر هنرهای زیبا، بخش یا بخشهایی از یک اثر هنری که در کل اثر شاخص باشد متـ . جزئیات
ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) بیست و یکمین ملک از غسانیان یعنی آل جفنه . رجوع به حبط جزء 2 از ج 1 ص 92 شود.
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) از راویان است و از عوف الاعرابی روایت می کند. ابن ابی حاتم او را مجهول دانسته است . (از لسان المیزان جزء 2 ص 373).
اسکلحهلغتنامه دهخدااسکلحه . [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای در حوالی هرات و آنرا امان کوه نیز گویند. رجوع بحبیب السیر چ طهران جزء 2 از ج 3 ص 119 شود.
رازیسلغتنامه دهخدارازیس . (اِخ ) ژرژ سنت آن . شوالیه درجه ٔ اول او راست : التقدمة الزکیه لتعلیم اللغة الفرنساویة و الترکیة. (بطرسبرغ 1828 - 1829 م . جزء 2) (از معجم المطبوعات ).
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) شری». وی از امرای قحطبةبن شبیب در تسخیر عراق عرب و انقراض دولت آل مروان بوده است . (از حبیب السیر چ 1 تهران جزء 2 از ج 2 ص 73<
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن الجدرجان بن مالک یمانی . وی از اصحاب و روات بود. و ابن منده از طریق هاشم بن محمد از وی روایت کند. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
مجزءلغتنامه دهخدامجزء. [ م َ زَءْ / م َ زَءْ ] (ع مص ) (از «ج زء») بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن . مجزاءة [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ اجزأت عنک مجزء
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).