محصول فروشیcash crop, cash grainواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی که زارعان مستقیماً و بهآسانی آن را به فروش میرسانند و به مصارف دیگر از قبیل تغذیۀ دام نمیرسد
جزلغتنامه دهخداجز. [ ج ُ ] (حرف اضافه ) غیر. (بهارعجم ). (ازغیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). این لفظ مخفف «جدا از» است چنانکه در پاژند جداژ است . (فرهنگ نظام ). در پهلوی یوت ، جدا و در یهودی ایرانی جود و در پازند جَد هم ریشه ٔ جذ و جدا، کلمه ٔ استثنا
جزلغتنامه دهخداجز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک آباده ٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار کمال استادی و مهارت را دارند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
جزلغتنامه دهخداجز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای معمور استرآباد و خالصه ٔ دیوان اعلی است . هوای آن ییلاق است و از آب رودخانه مشروب میشود و چشمه ای داردکه بسیار کم آب است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
جزلغتنامه دهخداجز. [ ج َ ] (اِ) جزیره ٔ کنار دریا و میان دریا را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفرس ومخفف جزیره ٔ عربیست که زمین خشک محاط به آب باشد. (فرهنگ نظام ) : به بازارگانی برفتم ز جزیکی کاروان دیدم از خز و بز. فردوسی
درجزلغتنامه دهخدادرجز. [ دَ ج َ ] (اِخ ) دره جز. دره گز. شهرستانی است در خراسان . رجوع به دره جز و نیز به دره گز شود.
حجاب حاجزلغتنامه دهخداحجاب حاجز. [ ح ِ ب ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حاجز، دیافرغما. رجوع به دیافرغما شود.
حجاب الحاجزلغتنامه دهخداحجاب الحاجز. [ ح ِ بُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) یا حجاب حاجز. دیافرغمی . و رجوع به حجاب و دیافرغما شود.
حجزلغتنامه دهخداحجز. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . منع کردن . (منتهی الارب ). دور کردن (آنندراج ). || در میان دو چیز درآمدن . (منتهی الارب ). || شتر را نشانیده ، سپل بر میان وی بستن برای علاج . (منتهی الارب ). نشانیدن شتر و بستن رسن در دو پای و میان او تا علاج جراحت پشت او کرده شود. (آنندراج ).