لغتنامه دهخدا
جشوء. [ ج ُ ] (ع مص ) برآمدن جان از اندوه یا ترس . || شوریدن دل و آماده ٔ قی کردن . شدن . (اقرب الموارد). || تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ). || بیرون آمدن مردم از شهری به شهری . (اقرب الموارد). || بر نفس خویش تنگی کردن . || احاطه کردن دریا کسی را. || آواز برآوردن گوسفندان .