جعثنلغتنامه دهخداجعثن . [ ج ِ ث ِ ] (اِخ ) جوهری گوید: نام خواهر فرزدق شاعر است . (تاج العروس ). نام خواهر فرزدق . (منتهی الارب ) (عیون الاخبار) : اء جعثن قد لاقیت عمران شارباًعلی الحبة الخضراء ألباف ایل .جریر (از عیون الاخبار).
جعثنلغتنامه دهخداجعثن . [ ج ِ ث ِ ] (ع اِ) جعثم . بیخ گیاه صلیان . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). || گفته اند که ریشه و بیخ همه ٔ گیاهان است . (تاج العروس ).
مجعثنلغتنامه دهخدامجعثن . [ م ُ ج َ ث َ ] (ع ص ) مجعثن الخلق ؛ گرداندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرس مجعثن الخلق ؛ اسبی که به ریشه ٔ درخت شبیه است در تنومندی و فربهی و پیه ناکی . (از ذیل اقرب الموارد).
تجعثنلغتنامه دهخداتجعثن . [ ت َ ج َ ث ُ ] (ع مص ) مانند تجعثم بمعنی درگرفته و فشرده شدن و فراهم آمدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ترنجیده و درهم کشیده شدن و فراهم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).