خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ja'd ١. موی پیچیده و تابدار.٢. (صفت) [قدیمی] پیچیده و تابدار.
-
واژههای مشابه
-
غالیه جعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāliyeja'd ۱. ویژگی آنکه زلف پیچیده، سیاه، و خوشبو دارد.۲. ویژگی زلف پیچیده، سیاه، و خوشبو.
-
جستوجو در متن
-
وغیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] vaqiš ۱. انبوه؛ فراوان؛ بسیار: ◻︎ معذورم دارند که اندوه وغیش است / واندوه وغیش من ازآن جعد وغیش است (رودکی: ۵۲۱).۲. (اسم) بیشه.۳. (اسم) نیستان.
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).